مولوی و عرفان | مولوی , مولانا ,مرده بودم ، زنده شدم, تفسیر , شعر

مرده بودم ، زنده شدم
تفسیر روان ابیات مثنوی، غزلیات شمس، فیه ما فیه، سخنرانی اساتید عرفان

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان مولوی و عرفان و آدرس molavipoet.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته. در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان پس از تایید در سایت ما قرار می‌گیرد.






کانال تلگرام صفحه اینستاگرام
تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : ف. مرادبیک
تاریخ : جمعه 22 مهر 1395
نظرات


" مرده بدم زنده شدم "

شمس تبریزی همچون طبیب الهی در داستان پادشاه و کنیزک دست بر نبض روح مولانا نهاد، و نام زرق و برق های چشمگیر جهان را یک به یک بر زبان آورد، و هر بار که نبض روح مولانا جهیدن گرفت، دریافت که تعلق نامبارکی در میانه است.


وقتی که شمس طبیبانه زرگرهای روح مولانا را بازشناخت، مولانا را واداشت که آن رشته های تعلق را که در واقع چیزی جز "خود پنداری" او نبودند، یک به یک بگسلد.
مولانا این ماجرای دلکش را در غزلی مشهور و دل انگیز برای ما بازگفته است، غزلی که به احتمال زیاد پژواک گفت و شنود باطنی میان او و شمس تبریز بوده است.
او در این غزل نخست تصویری زنده از استحاله وجودی و انقلاب درونی خود به دست می دهد:

مرده بدم زنده شدم، گریه بدم خنده شدم
دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم

دیده سیر است مرا، جان دلیر است مرا
زهره شیر است مرا، زهره تابنده شدم

و سپس برای ما فاش می کند که این استحاله وجودی چگونه در حیات او رخ داده و چگونه این خارهای خودمداری یک به یک به مدد طبیبی الهی برچیده شده است.
کیمیای این تبدّل چیزی نبود جز دل برکردن از تمام تعلقاتی که شالوده و شاکله "خودپنداری" او را تشکیل می داد:

گفت که "دیوانه نئی، لایق این خانه نئی"
رفتم دیوانه شدم، سلسله بندنده شدم

گفت که "سرمست نئی، رو که ازین دست نئی"
رفتم و سرمست شدم وز طرب آکنده شدم

گفت که "تو زیرککی، مست خیالی و شکی"
گول شدم، هول شدم، وز همه برکنده شدم

گفت که "تو شمع شدی، قبله این جمع شدی"
جمع نیم، شمع نیم، امر تو را بنده شدم

گفت که "شیخی و سری، پیشرو و راهبری"
شیخ نیم، پیش نیم، امر تو را بنده شدم

گفت که "با بال و پری، من پر و بالت ندهم"
در هوس بال و پرش بی پر و پر کنده شدم

گفت که "تو کشته نئی، در طرب آغشته نئی"
پیش رخ زنده کنش کشته و افکنده شدم

و سرانجام وقتی که این آزمون عظیم را از سرگذرانید، و خودی خود را در پای عشق درباخت، یکباره وجودش روشنایی پذیرفت، "وجود نو" یافت، و مرغ وجودش از دام زوال جست:

تابش جان یافت دلم، واشد و بشکافت دلم
اطلس نو بافت دلم، دشمن این ژنده شدم



برچسب‌ها: مرده , زنذه , ذولت ,
مطالب مرتبط با این پست
دیدگاه خود را با ما به اشتراک بگذارید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








با توجه به افزایش روز افزون منابع مجازی در مورد عرفان به ویژه درباره شاعر بزرگ ایرانی مولانا جلال الدین مشهور به مولوی و بیان مطالب غیر کارشناسی درشبکه های مجازی، برآن شدیم تا با استفاده از سخنان اساتید مطرح عرفان و مولوی شناسان با اطمینان از صحت مطالب و منابع چکیده ای از شرح حکایات مثنوی، فیه ومافیه، ابیات دیوان شمس و فایلهای سخنرانی در این خصوص و سایر عرفا را در اختیار علاقمندان قرار دهیم.
براي اطلاع از آپيدت شدن سایت در خبرنامه سایت عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود